شهید درانی یکی دیگر از شهدای بزرگوار روستای ده زیار است که چند سطر از ایشان می خوانید.
شهید احمد درانی نژاد به نقل از مادر بزرگوارشان: اخلاق نیکو و پسندیده داشت به جای اینکه ما ایشان را نصیحت کنیم وی ما را پند و اندرز می داد و ما می بایست از او درس می گرفتیم.
شهید درانی نژاد جوانی پاک دامن، خدا ترس و همیشه با اسلام بود. زمانی که با وی صحبت می کردیم و از او می خواستیم دیرتر به جبهه برود و برای رفع دلتنگی مدتی بیشتر پیش ما باشد، ایشان عرض می نمودند: شما به حضرت زینب(س) بنگرید و ببینید که چقدر صبر داشتند و اگر زمانی نیز خداوند مرا پذیرفت بدانید در راه خدا و امام حسین(ع) شهید شدم، باز همانند حضرت زینب(س) بر مصائب و سختیها صبر نمایید.
شهید احمد درانی جوانی مسجدی و با ایمان بود. ایشان موءذن و برگزار کننده نماز جماعت در مسجد صاحب الزمان (عج) بودند.
برادر بزرگوار شهید احمد درانی نژاد نقل می کنند: آن شهید از من خواستند که با ایشان به جبهه بروم. با هم در گردان 408آموزش دیدیم. بعد از آموزش ها فرماندهان به ما گفتند که: هر کس لباس غواصی خود را گم کند در عملیاتها شرکت نخواهد داشت. یک روز دیدم برادرم احمد نگران و با چشمانی پر از اشک به طرف من می آید. از او پرس و جو کردم متوجه شدم که لباس غواصی اش را گم کرده و از اینکه وی را در عملیات شرکت نمی دهند ناراحت است. ولی من او را دلداری دادم و گفتم: که چنین چیزی نیست، شما هم در عملیات شرکت می کنید و در عملیات کربلای 4 ایشان شرکت نمودند و در اروند رود از ناحیه دست مجروح شدند.
به نقل از حاج مهدی افضلی: یک روز شهید درانی در مهدیه لشکر مشغول قران خواندن بودند. من وارد مهدیه شدم، حدود 4 یا 5 متر از ایشان فاصله داشتم. چند تکه کاغذ گلوله کردم و به طرف ایشان پرتاب نمودم که به ایشان برخورد کرد، ولی اصلاً اعتنایی به پشت سرش هم نکرد. نماز ظهر و عصر را به جماعت برگزار نمودیم. از مهدیه که بیرون آمدیم شهید درانی را به کنار کشیدم و به ایشان گفتم: دیگر تحویل نمی گیرید! ایشان گفتند: نه اقا مهدی، من همان بسیجی خاکی هستم! من قضیه پرتاب کاغذ را برایشان تعریف کردم. ایشان گفتند: من لیاقت شهید شدن را ندارم و تا زنده هستم به کسی چیزی نگویید من هم قبول کردم. همینطور که مقابل هم ایستاده بودیم و به یکدیگر نگاه میکردیم ادامه داد: چند شب پیش خواب دیدم دو نفر سید نورانی به من گفتند: اگر میخواهی شهید بشوی باید قران را زیاد و با توجه بخوانی، به همین دلیل متوجه شما نشدم